Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس مازندران ـ زهرا طاهری‌پرکوهی|سردار سلیمانی جز افرادی بودند که بعد از شهادت‌شان بیشتر مردم با سیره‌شان آشنا شدند، شاید برخی از مردم حتی تا قبل از شهادت با نامش آشنایی نداشتند ولی محبوب قلب‌ها و سردار دل‌ها است.

نسخه شفابخش دهه هشتادی‌ها و نودی‌های ما آشنایی با سیره سردار سلیمانی‌ها و شهیدان انقلاب اسلامی است؛ چرا که آشنایی با سیره آنان می‌تواند پاسخگوی تمام سوالات نسل امروز باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در همین زمینه در آستانه شهادت سردار سلیمانی با خانم عقیله ملازاده مادر شهید محمود رادمهر درباره خاطرات سردار سلیمانی و همچنین سیره این سردار مقاومت به گفت‌وگو نشستیم.

این خاطره مربوط به دیدار خانواده شهدای مدافع حرم مازندران در دوم اسفندماه سال ۹۷ در یادواره  بیش از هزار و ۷۴۷ شهید شهرستان بابل با محوریت ۴۰ شهید مازندرانی مدافع حرم استان بوده که میزبان این مراسم سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بودند و در این سفر با ایشان دیدار داشتند دیداری که اکنون برای آنها خاطره‌انگیز شده است.

عقیله ملازاده مادر شهید محمود رادمهر و فرمانده لشکر مردمی حضرت زینب(س) در گفت‌وگو با فارس، می‌گوید: بعد از شهادت خان طومان اولین سالگرد شهدای خان‌طومان از سردار برای حضور در مراسم دعوت به عمل آمد اما موقعیت پیش نیامد در سال ۹۶ هم باز هم از ایشان دعوت شد ولی باز هم امکان حضور سردار در مراسم فراهم نشد تا اینکه در سال ۹۷ در یادواره شهدای بابل سردار در مراسم حضور پیدا کردند و پس از آن دیداری با خانواده شهدای مدافع حرم داشتند آن روز را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم.

همیشه خاطره آن روز را در ذهنم مرور می‌کنم که مبادا آن روز فراموش شود، تک تک لحظه‌ها را وقتی مرور می‌کنم نمی‌توانم فراموش کنم، تک تک کلمات حتی سخنان سردار با سایر خانواده‌ها را.

وی اضافه می‌کند: روی صندلی کنار خانواده‌های شهدا نشسته بودند و سردار بین میزها دور می‌زدند و روی صندلی می‌نشستند و مطالبی را هم بازگو می‌کردند. روی میز ما هم من به همراه همسر شهید رادمهر، فرزند شهید، پسرخاله شهید و همچنین خانواده شهید کمالی بودیم.

نوبت میز ما شد، کتاب شهید عزیز و ترجمه همین کتاب به زبان عربی و وصیت‌نامه فرزند شهیدم روی میر چیده بود گفتند خانواده شهید رادمهر و شهید کمالی هستند، صندلی گرفتند و کنار ما نشستند من صحبت‌هایم را شروع کردم و گفتم انتظار داشتیم شما سال‌های اول و دوم بعد از شهادت فرزندان‌مان تشریف بیاورید، البته این گلایه ما از جهت اعتراض نیست در پاسخ گفتند؛ «از اینکه در مازندران حضور نیافتم دلیلش این بود پیکرهای شهدای خان‌طومان بازنگشته بود و ما از این جهت شرمنده بودم»  و ما در پاسخ گفتیم فرزندان ما این راه را خودشان انتخاب کرده بودند، همه افرادی که دور میز نشسته بودند را به ترتیب از همسر، فرزند شهید و به پسرخاله شهید رسیدم به پسرخاله شهید رو کردند و گفتند‌ «پسرخاله شهید بودن هم کیف دارد» خواهرزاده‌ام گفتند؛ «آن هم خیلی...»

این مادر شهید بیان می‌کند: در ادامه درباره لشکر مردمی حضرت زینب(س) سوال کردند و گفتند چگونه شد آوازه این لشکر تا یگان قدس هم آمده است.

در ادامه از اینکه بانوان مازندران پشت مدافعان هستند ابزار خرسندی کردند و گفتند: باید به شما درجه سرلشکر بدهم همچنین سردار فرمودند اینکه این لشکر در تمام استان‌های کشور تشکیل شود، بسیار مهم است.

ملازاده ادامه می‌دهد: سردار سلیمانی رو به همسر شهید کردند و فرمودند که حتما در این لشکر فعالیت داشته باشند، سخنان سردار خیلی برایم نقطه امید بود و از همان جا عهد کردم تا جان در بدن دارم در خدمت اسلام و مسلمانان باشم.

  دیدار با سردار سلیمانی بهترین دیدار بعد دیدار بعد رهبری بود و واقعا مایه آرامش بوده است؛ برایم جالب بود سرداری که در میدان مقاومت با شجاعت و شهامت پا به میدان می‌گذارد و در مقابل بسیار نرم، متواضع با مردم هستند.

وی خاطرنشان می‌کند: دیدار با سردار سلیمانی واقعا پراز آرامش شد و موجب شد خیلی مصمم‌تر باشیم و دیگر اظهار تاسف نکنیم بلکه با عزم و اراده آهنین در مسیر شهدا گام برداریم.

البته شاید کسی در باور خودش قرار ندهد وقتی انسان شهید می‌شود دیگر دلتنگی ندارد برای اینکه خداوند انتخاب کرده و سجده شکر به جای می‌آوریم وقتی فرزند یک مادر انتخاب می‌کند این فرزند به بالاترین کمال انسانی رسیده و دل تنگی‌ها دیگر معنا ندارد.

فرمانده لشکر مردمی حضرت زینب(س) یادآور می‌شود: بعد از این دیدار سفارش سردار را با جان و دل دنبال کردیم مبنی بر اینکه این جریان در همه استان‌ها به جریان دربیاید.

  اگر بخواهیم سیره رفتاری اهل بیت را پیاده کنیم از در رفتار اهل بیت ورود پیدا کنیم و تدبر در سیره زهرا و تعقل در آیات قرآنی داشته باشیم.

ملازاده تصریح می‌کند: وضع اغتشاشات به دلیل بی‌بصیرتی و جهل برخی افراد بود درحالی‌که باید آنقدر بصیرت به دین و اهل بیت داشته باشیم و شعاع دیدمان را به بی‌نهایت گسترش دهیم و ذره‌ای شک نسبت به جایگاه ولایت نداشته باشیم و حامی ولایت مطلقه فقیه باشیم.

پایان پیام/۸۶۰۳۴/ج

منبع: فارس

کلیدواژه: مادر شهید مدافع حرم محمود رادمهر سردار دل ها ترویج فرهنگ ایثار و شهادت سردار سلیمانی پسرخاله شهید خان طومان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۴۱۵۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!

استنلی مک‌کریستال، یکی از ژنرال‌های چهارستاره قدیمی آمریکا درباره حاج قاسم می‌گوید: « ما زمانی که برای مقابله با ایرانی‌ها تلاش می‌کردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیط‌های مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوق‌العاده انجام می‌دهد.»

 به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: استنلی مک‌کریستال، یکی از ژنرال‌های قدیمی آمریکایی است که این روزها یا در کشتی تفریحی‌اش به سر می‌برد یا پای بازی گلف است. چنان اعتباری بین آمریکایی‌ها دارد که برای دیدارش باید به چندین نفر مراجعه کنند تا با این ژنرال چهارستاره صحبت کنند. او درباره حاج قاسم می‌گوید: «من از چیزهایی که مشاهده کردم، می‌توانم بگویم او بهترین کسی است که آنها دارند. ما زمانی که برای مقابله با ایرانی‌ها تلاش می‌کردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیط‌های مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوق‌العاده انجام می‌دهد.»

اما برای اینکه معنای عمیق این نوع تعریف و تمجید دشمن از یک سردار بزرگ ایرانی را درک کنید، باید به انواع خاطرات درباره حاج قاسم مراجعه کنید. ماجرا به‌ویژه وقتی قابل تأمل می‌شود که پای صحبت‌های خودِ سردار بنشینید. کتاب «ذوالفقار» (برش‌هایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم به همت علی اکبری مزدآبادی) دقیقا چنین فرصتی را برای شما فراهم می‌کند. کتابی که حاج قاسم در آن از صحنه‌های عجیب‌وغریب نبرد می‌گوید و هشت سالی که با شجاعت و ایثار گذشت. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از این کتاب است.

فرماندهان جلوتر از نیروها
نیروهای ما از ارتفاعات ٢٠٢تا ارتفاعات عین‌خوش و ارتفاعات ابوغریب را اشغال کردند و می‌رفتند به طرف دهانه ابوغریب. آتش توپخانه‌های ما روی ارتفاعات ابوغریب بود و زودتر می‌رفتیم تا تنگه ابوغریب را ببندیم. نخستین بار یکی استیشن به ما داده بودند و نخستین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و سیدغضنفر تهامی که بیسیم‌چیِ من بود و حسن دانایی‌فر که آن روز به‌اتفاق شهید زین‌الدین، مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عین‌خوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعاتی محور دشت‌عباس و عین‌خوش را به‌عهده داشت، چهار نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم. برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم. روی جاده خاکی از ارتفاعات به طرف پایین که روی نقشه به تنگه ابوغریب می‌رسید، راه افتادیم و از دور، تأسیسات چاه‌نفت را دیدیم و یقین کردیم که به ظرف ابوغریب می‌رویم.

ماشینی که داخلش بودیم تکه‌تکه شد!
رسیدیم به چاه‌نفت. چهار تا پنج نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف ابوغریب. وقتی مقابل تنگه رسیدیم، ارتفاعات از دو طرف می‌آمد و جاده از وسط ارتفاعات عبور می‌کرد. به محض اینکه حسن خواست بگوید تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقی‌ها مشغول عبور کردن بود و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمی‌کردیم و به‌سرعت پشت سر ستون تانک می‌رفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک. در یک ماشین تنها بودیم. همین که گفتیم تانک، انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضدخودرو، مین منفجر شد. تمام ماشین تکه‌تکه شد.

احساس کردم صورتم سوخت...
عکس ماشین هست. توی تکه‌های ماشین ما چهار نفر در هوا معلق‌زنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود. اگر عکس ماشین را ببینید، غیرقابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. حسن نصف سر پایش قطع شد، من صورتم سوخت و مقداری ترکش ریز به‌صورتم خورد و مهدی پایش زخمی شد. عمده ما زخم‌های کوچکی برداشتیم؛ درحالی‌که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد زنده باشیم. با انفجار ماشین، همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن، یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همه سرنشینان آن کشته شدند. بعد بچه‌ها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول. این آخرین روز عملیات فتح‌المبین بود.

دشمنی که صددرصد آماده بود
قبل از عملیات «بیت‌المقدس» (که منجر به آزادسازی خرمشهر شد)، سه عملیات در صحنه جنگ در جنوب انجام شده بود؛ عملیات «ثامن‌الأئمه»، عملیات «طریق‌القدس» و عملیات «فتح‌المبین». دیگر زمینی در جنوب، غیر از زمینِ خرمشهر باقی نمانده بود که بخواهد عملیات در آن انجام بگیرد. عملاً وقتی فتح‌المبین تمام شد، دشمن مطمئن بود عملیات بعدی برای خرمشهر است. اطمینان صددرصد داشت، لذا خودش را برای این کار آماده کرد. این یکی از مشکلات ما بود. منتها سه اتفاق افتاد که باعث پیروزی ما شد. یکی از آن ویژگی‌ها، طراحی عملیات بود.

هیچ طراح جنگی در دنیا نمی‌تواند!
الان بیش از ٣٠سال از جنگ گذشته است (زمان روایت این خاطره، ٣٠سال از جنگ گذشته بود) اما اگر دویست سال دیگر هم از جنگ بگذرد و همه طراحان دنیا جمع بشوند، نمی‌توانند طرحی جامع‌تر از عملیات بیت‌المقدس طراحی کنند. جامع‌ترین طرح بود، البته این طرح، طرح بسیار متوکلانه‌ای بود، متهورانه و شجاعانه. طرحی طراحی شد که نیرو را نیمه‌شب از کارون عبور بدهد، بعد در طرح خودش پیش‌بینی کند این نیرو بدون اینکه با دشمن درگیر شود، ٢١کیلومتر در شب پیاده‌روی کند، خودش را از بین دشمن برساند به جاده استراتژیک اهواز-خرمشهر... چنین طرحی در طراحی، قدرت می‌خواهد، جسارت می‌خواهد چنین اقدامی. خدا رحمت کند شهید بزرگوارمان، حسن باقری را. خیلی انسان بی‌نظیری بود. فکور بود. هیچ دانشگاه و دانشکده‌ نظامی نرفته بود اما خدا در وجود این جوان، دنیایی از فکر و توکل و قدرت قرار داده بود. حسن باقری، انسان عجیبی بود.

بیست و چند روز بی‌خوابی!
نکته دوم سرعت عمل بود. دشمن باور نمی‌کرد در چهلم عملیات فتح‌المبین، این عملیات آغاز شود. بیست و چند روز این عملیات استمرار داشت. آن چهره‌ها دیدنی بود. چهره‌های پر از دوده باروت، پر از خاک، یک گرد چند سانتی خاک روی همه این چهره‌ها نشسته بود. چهره‌هایی که عموماً مجروح بودند و زخم داشتند. همین شهیدحاج احمد متوسلیان، روی برانکارد، بعدا توی آمبولانس، در صحنه میدان، عملیات را اداره می‌کرد. در ذهنم هست بدون استثنا، فرماندهان مجروح بودند؛ خسته هم بودند. بیست روز بگذرد و شما حتی دو شبانه‌روز نخوابید! بیست‌وچندروز پیوسته جنگ، بدون هیچ خوابی، بدون اینکه یک کسی بتواند یک دراز عادی در صحنه بکشد! من دقیقا چهره‌ها در ذهنم هست. آمدیم کنار همین سه‌راه حسینیه.‌ آنجا جلسه‌ای بود... وقتی این جلسه در آنجا شکل گرفته بود، آن جلسه و آن تصاویر دیدنی بود، آن چشم‌ها دیدنی بود. آن گردن‌هایی که حرف‌نزده به یک طرف می‌افتاد، دیدنی بود و کسی واقعاً نمی‌تواند آن حقیقت را نشان بدهد.

با چه رویی برگردیم؟
در همین جلسه بود که حسن باقری اعجازی انجام داد... به‌دلیل خستگی فوق‌العاده بچه‌های رزمنده، همه فرماندهان بحث‌شان این بود که ما نیاز به یک تنفس داریم، یکی دو هفته، سه هفته، تجدید قوا بشود، نیروی جدیدی وارد جنگ بشود، بتوانیم کار را تمام کنیم. تقریباً اتفاق‌نظر وجود داشت. حسن باقری بلند شد ایستاد، گفت: «کجا برویم؟ ما بیست روز است که به مردم‌مان می‌گوییم خرمشهر در محاصره است. با چه رویی می‌خواهیم برگردیم؟» مفصل صحبت کرد. صحبت‌های حسن، جوّ جلسه را عوض کرد.

١٥ هزار اسیر، شوخی نیست!
عملیات، سه شب صورت گرفت. آن عملیاتی که خداوند پیروزی بزرگ را به ما نشان داد و نصیب کرد. من همیشه در ذهنم هست که چه شد در روز آخر عملیات که آن اتفاق معجزه‌آسا افتاد؟ بیش از ١٥هزار نفر اسیر شدند. شوخی نیست. شما یک جمعیت ١٥هزار نفری را جلوی چشمت بیاور، ١٥هزار نفر جوان، رزمنده، جنگنده، مجهز و مسلح، درحالی‌که با عقبه‌خودش ارتباط دارد، اینها همه بیایند تسلیم شوند! حالا غیر از هزاران نفری که به رودخانه اروند زدند، برخی‌ها را آب برد، برخی موفق شدند خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند و...

کامیون کامیون اسیر می‌آوردند...
آن‌قدر عدد اسرا زیادی بود که توصیه همه فرمانده‌هان این بود که کسی به اسرا نزدیک نشود. چراکه بچه‌های ما توی آنها گم می‌شدند. تخلیه آنها بیش از یک روز و نصفی طول کشید. کامیون کامیون می‌آمدند اسرا را می‌بردند، تخلیه می‌کردند. در جنگ ما، یکی از جامع‌ترین صحنه‌هایی که می‌توان آن را به اندازه یک جنگ به نسل‌ها ارائه کرد، عملیات بیت‌المقدس است. در یک جنگ نامتقارن، بهترین ایده و الگوی موفق بود. لذا این پیروزی حاصل شد و خداوند قلب امام را خوشحال کرد و آن عبارت‌های حمدگونه بر زبان امام جاری شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • شناسایی هویت ۷ شهید گمنام مدفون در فارس
  • دیدار با خانواده شهید مرزبان حسن بادامکی
  • یادواره‌ای به نام شهدای دانشجو معلم در لرستان
  • یادواره‌ای به نام شهدای دانشجومعلم در لرستان
  • دیدار دانشجویان دانشگاه آزاد یزد با خانواده شهید سرسنگی
  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • نامگذاری اداره تأسیسات آب شرب مشهد به نام سرلشکر شهید فلاحی
  • لشکر پیروز ۲۵ کربلا در جبهه مقاومت درخشیده است
  • سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
  • روایتی از شهید لشکر فاطمیون + فیلم